دلنوشتههای بهنام زرگر رامهرمزی:
قُلک کودکیهایم را شکستم، میخواهم با پولهایش ترازوی دیجیتالی را به عنوان هدیهی تولد به خدایمان بدهم ...به گُمانم ترازوی سنگی در عدالت به خوبی کار ندهد وخطا بزند. معبودم مبادا ناراحت شوی فقط میخواهم از حق الناس چیزی گردنت نماند و از همه تلخ تروسخت ترکسی نباشد در قیامت تو را در عدالت پرسش و پاسخ کند.../۱۵۷
دارکوبها واسه سوراخ کردن یک وجب ازدرخت، دنیاراباخبر میکنند،
اما موریانهاجوری یک جنگل رادرسکوت خراب میکنن که هیچ کس هیچ صدایی تا آخرین لحظه از آنهانمیشنود.
همیشه
قدرت در سکوت بود
نِه درفریاد...۱۵۶
تار+یخ =تاریخ
که به یخ سیاه معنا میشود.
درمعنای عمومییخ سیاه در پی بارش باران و برف،ذوب شدن ویخ زدن دوباره آن درسطح زمین به وجود میآید و به محض تابیدن آفتاب هیچ اثری از این پدیده خطر آفرین دیده نمیشود.
ولی ازنظر من این دو کلمه به معنای فلسفی بسیار ارزشمند و پرمفهومیاشاره میکند.
یخ سیاه: (مغزهای تاریک)
بارش باران وبرف:(ظلمهای ظالمان)
ذوب شدن ویخ زدن:(ازبین رفتن و به وجود آمدن دوباره بازیگران تاریخ ساز در سطح زمین که هربار در تاریخ اولویت نقش اصلی را دارند.)
به محض تابیدن آفتاب هیچ اثری از پدیده خطر آفرین دیده نمیشود:(به معنای این است که اگر نوروروشنایی به مغز ما برخورد کند از پدیده خطرآفرین تاریکی مغزها نجات پیدا میکنیم.../۱۵۵ )
تعداد صفحات : -1